بيدارم و ميبينمت رويا به رويا
از پيش چشمم ميروي دنيا به دنيا
با تو ميان آب و آتش و آشتي بود
در آتش است از رفتنت دريا به دريا
يك بار ديگر عشق را با خون نوشتند
تعبير لبخند تو را گلگون نوشتند
تا دست عشق از پيكر عاشق جدا شد
با دست ليلا قصهي مجنون نوشتند
اين كوچهها بي تو هميشه بيقرارند
حس غريبي بين پاييز و بهارند
رفتي ولي فكري به حال كوچهها كن
بوي تو دارند و تو را اما ندارند