بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 7
برنامه بزرگداشت زندهیاد سیدحسن حسینی عصر روز پنجشنبه، اول اردیبهشتماه در تالار بتهوون خانه هنرمندان ایران برگزار میشود.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران، این برنامه که با همکاری انجمن شاعران ایران و کتاب ماه ادبیات و فلسفه و شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی برنامهریزی شده است، از ساعت 16 تا 19:30 برقرار خواهد بود.
پس از خوشآمدگویی مشفق کاشانی از طرف انجمن شاعران ایران، منوچهر آتشی درباره شعرهای سپید، عمران صلاحی درباره طنز، موسی بیدج درباره ترجمهها و ساعد باقری درباره شعرهای سیدحسن حسینی سخنرانی خواهند کرد.
همچنین در این برنامه که سهیل محمودی اجرای آن را برعهده خواهد داشت، حسین زمان به همراه محمدرضا چراغعلی به اجرای شعرهایی از حسینی خواهند پرداخت.
پخش فیلمی از تشییع پیکر سیدحسن حسینی و مراسم روز چهلم درگذشت او که سال گذشته توسط خانه شاعران برگزار شد، از دیگر بخشهای این مراسم یادبود خواهد بود.
قیصر امینپور که پیش از این قرار بود در این برنامه سخنرانی کند، در صورت بهبود حال جسمانیاش در مراسم حضور خواهد داشت.
1
فیلمنامه شالوده یک فیلم است و ستون فقرات آن. فیلمنامه تا قبل از تبدیل شدن به فیلم، یک اثر ادبی است که باید
چارچوبهاو باید و نباید های داستانی داشته باشد. تقریباً هر دانش آموز الفبای ادبیات داستانی و درام نویسی می داند که هر چه منطق بیشتری بر فیلمنامه حاکم باشد و ترتیب حوادث و پی در پی آمدن آنها بیشتر مرهون روابط علی و معلولی ،فیلم کاملتر و باور پذیرتر است.
وقتی شما فیلمنامه ای می نویسید که از در و دیوار آن"تصادف"می بارد؛ معلوم است نتوانسته اید چاله چوله های داستانتان را با منطق داستانی پر کنید و اصلاًبه فکر آن نبوده اید که وقتی بگذارید و اثری هنری بیافرینید...یک کارخانه کاشی سازی پول گنده ای برای تبلیغات کنار گذاشته و باید از این فرصت استفاده کرد و "چیزی"ساخت....!
2
وقتبی بازیگردانی مثل گلاب آدینه را استخدام می کنید تماشاگر انتظار دارد رد پایی از بازی قابل تحملی حداقل در چند سکانس فیلم ببیند ولی وقتی ستاره چند میلیونی شما هنوز بلد نیست لب بزند...!
3
فیلمفارسی ساختن یعنی تن دادن به یک سری مناسبات و الزامات و اینکه حاضر باشی فکر کنی مخاطب تو از حداقل شعوری هم بی بهره است ؛یعنی برای دست یافتن به چند تومان پول بیشترحاضر باشی از هر ترفندی استفاده یا سوءاستفاده کنی.
"گل یخ" یک فیلمفارسی تمام عیار است که پر است از صحنه های رقص و آواز وباز خوانی ترانه های خوانندگان فراری و کارگردان حاضر است به عشق گیشه بازیگر میانسال زن را به آواز هندی خواندن و ادا و اطوار وادار کتد.
4
بازیگر از در می آید و می بیند روی آینه برایش پیغام گذاشته اند...دقیقاًدر لحظه ای که باید خبری به اطلاع بازیگر خوش تیپ ما برسد ایشان پیچ رادیو را باز می کنند...هرکدام از بازیگران که به سفر می روند یکبار صحنه نشست و برخاست هواپیما را می بینیم...وقتی بازیگران مونث و مذکر فیلم قرار است به هم ابراز احساسات کنند از در و دیوار صحنه شمعهای روشن می بارد و...سینمای ایران از این کلیشه های تهوع آور چه زمانی خلاص خواهد شد؟
5
اسپانسر گرفتن برای یک فیلم اصلاًکار بدی نیست ولی هنر تبلیغ کردن هم از هر کسی بر نمی آید...فقط مانده است روی لباس بازیگران بنویسند:کاشی سمنان یا استادمان آقای محمد رضا گلزار به جای پیتزا کاشی بخورند!!
6
اگر گل یخ را ایرج قادری ساخته بود سری تکان می دادیم و می گفتیم ایرج قادری است دیگر ولی وقتی یادمان می افتد کارگردان این فیلمفارسی بی قواره کیومرث پور احمد است سکوت می کنیم چون گاهی سکوت کردن تنها کاری است که از دستمان بر می آید!!
استیو هولگیت ـ واشنگتن
او در ایالات متحده، محبوبترین شاعر است. هماکنون کلاسهاى درس مربوط به آثار او در کلیه نقاط کشور وجود دارد و این در حالى است که یک دهه پیش، کمتر کسى او را مىشناخت. سخنرانىهاى منطقهاى و خواندن جمعى آثار او در بخشهاى فرهنگى روزنامههاى همه شهرهاى بزرگ آمریکا اعلام مىشود. گروهى از ستارگان سینما و خوانندگان، برنامه ضبطشدهاى از آثار او تهیه کردهاند و این رویداد نشاندهنده میزان بالای محبوبیت اوست. این انسان کامل کیست؟ آیا ایالات متحده، یک بار دیگر شاعر مشهورى را مثل «والت ویتمن» مطرح ساخته است تا ترانه آمریکا را نغمه کند؟ فرد دیگرى مانند «رابرت فراست» اهل نیوانگلند تا با نیمه قابل درک آرزوهاى روحیمان صحبت کند؟
در حقیقت این شاعر، به هیچ عنوان آمریکایى نیست. آمریکایىها هم نمىتوانند امید دیدار او را در یک سالن سخنرانى محلى یا در برنامههاى سیار تلویزیونى داشته باشند؛ او بیش از هفتصد سال پیش درگذشته است و اگر نام او مدت زمان کوتاهى است که در آمریکا به نامى آشنا تبدیل شده است، ایرانىها قرنهاى متمادى او را در قلبهایشان نگاه داشتهاند. نام او «جلالالدین بلخى» است و در آمریکا با نام رومى بهتر شناخته مى شود.
اگر نخواهیم ابعاد شیفتگى نسبت به مولانا را در ایالات متحده با شیفتگى که زمانى نسبت به بیتلها در این کشور وجود داشت مقایسه کنیم، مىتوانیم بگوییم که محبوبیت او قابل ملاحظه است. به نقل از چندین منبع، کتابهاى مولانا ظرف ده سال گذشته بیش از آثار هر شاعر دیگرى به فروش رسیده است. در جستجوى اینترنتی، داخل نمودن نام او بیش از 800.000 نتیجه را به دنبال خواهد داشت. تقویمها، لیوانهاى قهوهخورى و حتى تىشرتهاى مولانا در دانشکدهها و کتابفروشىهاى سراسر کشور به چشم مىخورند.
با این وجود، در حالى که موفقیت مولانا با نشانههاى فراوانى از فرهنگ عامه در آمیخته است، کماهمیت جلوه دادن این موفقیت در ایالات متحده یا این تصور که گفتههاى او در بستر سنن اسلامى نمىتواند به نیازها و نگرانىهاى بسیارى از آمریکایىها بپردازد نادرست خواهد بود.
«فیلیس تیکل»، سردبیر نشریه «ادوارى پابلیشرز ویکلی» مىگوید که محبوبیت مولانا در ایالات متحده، به دلیل اشتیاق فراوان ما به معنویات است. «کلمن بارکس»، شاعرزاده تنسى نیز که ترجمههایش از آثار مولانا، بزرگترین عامل محبوبیت شاعر ایرانى در ایالات متحده به شمار مىرود، زمانى که مىگوید طبیعت خلسهآمیز مذهبى اشعار مولانا در تلاش آمریکایىها براى رسیدن به این کیفیت تشدید مىشود، به همین نکته اشاره دارد. این پرسش شاعرانه مولانا که «زکجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟» با تعداد بىشمارى از مردم آمریکا که صاحب احساسات معنوى قوى هستند، سخن مىگوید.
تعدادى از مفسران نیز بر این باورند که مولانا پس از حملات 11 سپتامبر، نقش پل مهمى را بین مردم آمریکا و اسلام ایفا کرده است. بسیارى از افراد با «هانس ماینک»، شاعر آلمانى که گفت «اشعار مولانا، تنها امیدبخش دوران سیاهى است که در آن زندگى مىکنیم» همعقیده هستند.
هیچ کس به اندازه مترجم آمریکایى پیشرو آثار مولانا در بالا بردن آگاهى فزاینده نسبت به این شاعر در ایالات متحده راهگشا نبوده است. به گفته «جیمز فادیمن»، دانشمند آمریکایى، راز موفقیت مولانا در ایالات متحده، «کلمن بارکس» است.
انتشار کتاب «اسنشال رومی» بارکس در سال 1995 بیش از هر رخداد دیگرى باعث ظهور بارقه علاقه آمریکا به این شاعر پارسىزبان شد.
بارکس در یک مصاحبه اخیر گفت که ماموریت ترجمه آثار رومى به صورتى باورنکردنى آغاز شد. او مىگوید پیش از آنکه نویسنده نامى آمریکایی، «رابرت بلای» در سال 1976 یک نسخه از اشعار مولانا را که ترجمهاى سنگین و دانشگاهى داشت و تنها ترجمه انگلیسى آثار این شاعر در آن زمان به شمار مىرفت به او بدهد و بگوید: «این اشعار باید از قفسهایشان آزاد شوند»، هیچگاه نام او را نشنیده بوده است.
بارکس که در آتن جورجیا زندگى مىکند به زودى کار را آغاز کرد. او مىگوید: «من نسخهاى را به نثر آزاد و با انگلیسى امروزى تهیه کردم» و به باور او «این شکل [از نگارش] قوىترین روش ماست». بارکس مىگوید با وجودى که این شیوه از ترجمه خلاف عرف است تلاش فراوانى دارم تا به تصاویر مولانا وفادار باشم و امیدوارم این امر در مورد معانى نیز صادق باشد. وى مىافزاید: جوهر موسیقایى شدیدى [در آثار او] وجود دارد اما من نمىتوانم کارى در زمینه انتقال آن انجام دهم. من به ضربانى که در سرودهها موجود است گوش مىدهم و تلاش مىکنم تا آن را دنبال نمایم تا سر راه آن قرار نگیرم و اجازه دهم که نغمه سر دهد.
بارکس به مدت هفت سال بدون اینکه فکر چندانى در زمینه انتشار در ذهن داشته باشد به ترجمه مشغول بود. در آخر او کارش را براى «هارپر کالینز»، ناشر آمریکایى فرستاد و بدین ترتیب نخستین نسخه آثار مولانا به چاپ رسید. موفقیت پیشبینىنشده این نسخه منجر به انتشار «اسنشال رومى» بسیار محبوب و چند اثر جدیدتر دیگر به وسیله مارکس شد. بیش از 500.000 نسخه از مجموعه این کتابها به فروش رسیده است که براى یک شاعر، موفقیت بزرگى در بین مردم به شمار میرود.
بارکس، شاعر و استاد سابق ادبیات با شوق و احساسى از شگفتى درباره آثار شاعر بزرگ قرن 13 صحبت مىکند. او مىگوید: «این اشعار نه به وسیله شخصیت که توسط بخش دیگرى از روان انسانى سروده شدهاند» و گاه از شخصیت و معرفت بشر فراتر مىروند. بارکس مىگوید: «نظام اعتقادى او بر پایه خنده استوار است» و به صوفىگرى مولانا اشاره مىکند و مىافزاید که در نظر مولانا که «شاید خدا انگیزه خنده باشد، تنها صاحب بدن و عقل بودن شادى بزرگى است» و «او درباره جوهره اشتیاق دین که عبادت ـ و شاید خنده ـ است صحبت مىکند».
قابلیت آثار مولانا در پر کردن فاصله بین آمریکایىها و مسلمانان بر بارکس پوشیده نیست. «آمریکایىها در برابر بسیارى از چیزهاى موجود در جهان اسلام نابینا هستند. یکى از آن چیزها مولانا است. ما زیبایى [آثار] مولانا را کامل درک نمىکنیم». او امیدوار است که از طریق این ترجمهها درک «درگه خالى شدن» را که شعر مولانا مىتواند از آن وارد شود و نیز «تسلیم» را که اشتیاق به آن جوهر اسلام است آسان نماید.
این اشتیاق به پر کردن خلا درکى موجود بین اسلام و آمریکا به زودى بارکس را به نقاطى خواهد برد که هنگام شروع ترجمههایش حتى در خواب هم نمىدید. او اواخر این ماه به افغانستان، زادگاه مولانا سفر خواهد کرد تا در برنامه فرهنگى مشترک وزارت فرهنگ افغانستان و وزارت امور خارجه ایالات متحده اشعار مولانا را بخواند. در طول اقامتش در این کشور از چندین شهر از جمله بلخ، زادگاه مولانا دیدن خواهد نمود. او در وصف انتظار پرشورش براى این سفر مىگوید: «یک نفر اشعار او را به زبان فارسى مىخواند و من آنها را به زبان انگلیسى مىخوانم و موسیقى هم خواهد بود». بارکس همچنین در انتظار ملاقات با اعضاى یک گروه اسلامى به نام «جاهلان خدا» است که از سنت خلسهآمیز مولانا پیروى مىکنند. بارکس در پاسخ به این سوال که «جاهلان خدا» چه کسانى هستند مىخندد و مىگوید: «دقیقا نمىدانم، ولى درخواهم یافت». وى مىافزاید: من واقعا منتظر و سپاسگزار هستم.
این حس کنجکاوى و شوق، میل به تجربه اندوزى و درک، از ویژگىهاى مشترک مولانا و کلمن بارکس هستند و دو انسان متفاوت با اشتیاقهاى معنوى مشترک را به یکدیگر وصل مىکنند.
|
امام زمانی بودن در لفظ و شعر وادا راحت است.
عاشق اهل بیت بودن هم همینطور.امروز خیلی ها را می بینی که دارند از راه داغ کردن این تنور نان می خورند.مردم را وادار می کنند برای اهل بیت سگ بشوند و واق واق کنند ...خودشان را مجروح کنند...قلاده به گردن بیندازند...با دامن زدن به جریان مداحی مبتذل و شبه پاپ می خواهند برای امام حسین(ع)مشتری جمع کنند و هزار کار شرم آور دیگر.
در بساط این عده چیزی که یافت نمی شود شعور شیعی و علوی است...چیزی که قحط است امام شناسی و فلسفه دین و مذهب است...برای این عده امام –زبانم لال- یک آدم مازوخیست است که برای ابراز ارادت به او باید پدرت را در بیاوری و البته ندانی که او چه گفت و چه خواست وچه دید و چه کرد...همه ی انها کشک است مجلس امام را گرم کن...اشک بریز...خودت را تلف کن و ....به بهشت برو!!
من نمی دانم این جریان منحرف و خطر ناک تا کجا می خواهد پیش برود و بالاخره چه کسی جرات می کند از حد تذکر دادن فرا تر بود و این جریان افسار گسیخته مداحی –تجارت پیشگی به نام محبت اهل بیت- را مهار کند.
|
بید مجنون را از دست ندهید...بهترین فیلم جشنواره تا اینجا همین فیلم بود.
از معدود فیلمهایی که تفکر پشت آن است و سرشار از لحظات سینمایی است.
بازیهای جاندار به خصوص بازی پرویز پرستویی،موسیقی قدرتمند،فیلمنامه ای با فراز و فرودهای اندیشیده از این اثر فیلمی قابل تامل ساخته که با توجه به عنایت همیشگی داوران به مجیدی کسب چندین سیمرغ برای آن قابل تصور است.
کافه ای لب مرز با ترکیه نو نوار می شود تا بیوه ی صاحب آن با برپاکردن دوباره اش از زیر بار منت ودین دیگران خلاص یابد.
زن به رسم منطقه باید به عقد برادر بزرگ همسرش درآید ولی زن حاضر نیست به این ازدواج اجباری تن دهد و حاضر است در برابر این تصمم پیه همه چیز را به تن خود بمالد.
درگیری میان زن و خانواده ی شویش به جاهای باریک می رسد و زن که دل مرد بیگانه ای را برده است به جای رفتن می ماند تا خود را ثابت کند.
فیلم با ضرباهنگی قابل قبول پیش می رود و پایان بندی مناسبی دارد،فیلمنامه دارای انسجام مناسبی است اما شباهت زیادی به کارهای تهمینه میلانی می برد و از این لحاظ آزار دهنده است.
لینک دوستان
اشتراک