بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 7
| ||
یک بار کسی گفته بود شاعر و هنرمند موفق کسی است که بتواند رویدادهای عادی ، شخصی و روزمره زندگی خود را به حکمهایی کلی ، محکم و جاودانه در زندگی آدمهای همه دوره ها تبدیل کند. فرض کنید شما پدر مهربانی هستید و دخترتان که به او وابستگی عاطفی دارید، برای تحصیل و به اجبار رتبه و نمره کنکور، باید سالها به شهری دور برود و درس بخواند. حالا پس از مدتها او درس خوانده و نزد پدر بازگشته است. می توان به این موضوع شخصی ، نگاهی دو گانه داشت. اول این که قصیده استقبالیه ای خدمت صبیه محترمه بنویسیم و در شکایت از دوری و علاقه شخصی داد سخن دهیم و نگاه دوم این که بگوییم : حالا که آمده ای / هی برنگرد و هی پشت سرت را نگاه نکن / گنجشک های آن شهر دوردست هم / برای خود فکری می کنند اینجا موضوع ، از یک رابطه فردی و شخصی میان 2انسان با مشخصات معلوم و اختصاصی خارج می شود و حیطه ای جهان شمول می یابد و شاعر به همه کسانی که آمده اند و آمدنشان فالی خجسته بوده نظر دارد. یکی از ویژگی های قابل اعتنای مجموعه «حالا که آمده ای» تفاوت نوع نگاه شاعر به پیرامون خویش است که از غالب آثار موجود در فضای ادبی کشور جداست. به عبارت روشن تر، شاعران ما تحت تاثیر نگاه آرمانی و فرهنگ برآمده از انتظار، همیشه کسی را سروده اند که خواب آمدنش را دیده اند. ولی در این مجموعه صحبت از انسان خوبی است که آمده است و با آمدن او اتفاقات شاعرانه ای که سالها بود از پیرامون شاعر رخت بربسته بود، دوباره زنده شده است: حالا که آمده ای / این سبد دوباره به دنیا می آید/ این سبد دوباره سیراب می شود/ در دره های سیب تفاوت دیدگاه باعث شده است «حالا که آمده ای» بر خلاف بسیاری از مجموعه های شاعران معاصر که آیه های یاس منظوم هستند، مجموعه ای سرزنده و امیدوار باشد که نه از وضع موعود، که از سادگی ها و زیبایی های پیرامون شاعر سخن می گوید. نگاه شاعر در این مجموعه بشدت لطیف و شاید گاه سانتی مانتال است. او از فرط شادی وصال همه چیز و همه کس را خوب و زیبا و قشنگ می بیند و فلسفه ای سپهری وار بر شعرش سایه انداخته است ، منتها پس زمینه های جا افتادن این نگاه را در شعر به خوبی فراهم کرده است. حرف اصلی شاعر در این مجموعه تن زدن از روابط تحمیلی زندگی مدرن و بازگشت به گذشته های دور، فطرت ، کودکی ، طبیعت و روستاست. در این مسیر، هر چه انسان را از این بازگشت پاک دور کند، شایسته سرزنش است و درس خواندن ، کنکور دادن و قبول شدن در دانشگاه که در جای خود یک ارزش و امتیاز است به دلیل این که باعث قطع موقت رابطه پدر و فرزند (= کودک )، کودک و طبیعت و انسان و فطرت خود می شود، شایسته لعن و طعن است : حالا که آمده ای / ترسم از همین است / همین که پستچی زنگ بزند/ و دوباره تست کنکور/ ما را از هم جدا کندالبته شاعر در این محدوده توقف نکرده و کوشیده تا دست مخاطب شعر خود را بگیرد و با سر زدن به حوزه های مختلف و بیان درددل های پراکنده خود با او، از همه چیز و همه کس با مخاطبش سخن بگوید. به همین دلیل از گذشته های مقدس خون و خاک سخن می گوید: حالا که آمده ای / نمی دانم از سرزمین جنوب / سراغ برادرانم را گرفته ای ؟/ همانان که با کرخه و کارون / به دریا رفتند و برنگشتند گاهی اگر دستش برسد، حرفهای روشنفکرانه می زند: حالا که آمده ای / می پرسی / اگر بودا آن قایقران را نمی دید؟/ یا اگر ما آن قایقران را ببینیم ؟به دوستانش سری می زند و از جای خالی کسی می نویسد که او را می بیند: حالا که آمده ای / هیچ کدام باور نمی کنیم / که برای دیدن حسن حسینی / باید گنجشک ها را ببینیم همه این سر زدن ها و از این شاخه به آن شاخه پریدن ها، برای این است که شاعر خود را در یک محدوده معین محصور نکند و با گستردن حوزه نگاه خود، به عمق بخشیدن به کار و تعدد فضاها دست یابد. این دغدغه شاعر اگرچه دغدغه مثبتی است و تا حدودی توانسته است مجموعه را از یکنواختی نجات دهد، هنوز و به طور کامل نتوانسته به داد «حالا که آمده ای» برسد. به نظر می رسد، شاعر گاهی نتوانسته است بی رحمی لازم برای حذف خیلی از «حالا که آمده ای »های شعر خود به خرج دهد و با حذف پاره های نه چندان درخشان ، به انسجام و ایجاز مجموعه کمک کند؛ مشکلی که در اغلب شعرهای بلند محمدرضا عبدالملکیان به چشم می آید. |
لینک دوستان
اشتراک