جنگ تازه آغاز شده بود و شوری حماسی برای دفاع از این سرزمین ، جانها را بی تاب خود کرده بود. آتش و خون از در و دیوار سر می کشید و نیاز به این روح حماسی و دمیدن شور حادثه در جانهای خفته حس می شد. شعر انقلاب هنوز در ابتدای شکل گیری بود و جوانانی که در این سو و آن سوی کشور به میدان سرودن پانهاده بودند، هنوز تجربه چندانی نداشتند و نیز تشکل و توان گردهم آمدن و صرف کردن انرژی در کنار هم نبود. در این میان شاعری جاافتاده تر از بقیه ، نه از پایتخت که همه نگاهها به آنجا بود که از سرزمین سعدی و حافظ، از خطه فارس که روح غزل در آن دیار جاری بود، سر بر کرد. نصرالله مردانی از کازرون آمده بود و شعرهایی که پی در پی منتشر می کرد، با جنس زمان منطبق بود. غزلهایش منزوی ، سرافکنده و گوشه گیر نبودند و او با واژه هایش رخوت و سکونی را که به نام عرفان توجیه می شد به کناری نهاده و ضرباهنگی شتابناک و زبانی حماسی به اشعارش بخشیده بود. این شتابناکی و حماسی سرایی آنچنان بود که تقریبا نیازهای زمانه را بخوبی و سرعت پاسخ می گفت و در آن دوران شعر نصرالله مردانی بیشترین اقبال و نگاه را به سوی خود کشید. نکته دیگری که در شعر مردانی قابل ملاحظه بود، ترکیب سازی های فراوان و البته در مواردی بدون تامل او بود که بعدها توانست فضایی در شعر فارسی ایجاد و به بالا بردن این پتانسیل در میان شاعران کمک کند.
تاثیرپذیری از فردوسی و حافظ
عباس براتی پور که از چهره های باسابقه در عرصه شعر معاصر است ، می گوید: «برجستگی و درخشش شعر نصرالله مردانی و دیگر شاعران همسن وسال و همدوره او، مدیون انقلاب اسلامی است». وی با اشاره به الفت دیرینه مرحوم مردانی با شاهنامه فردوسی و دیوان حافظ می گوید: «رنگ و بوی شاهنامه و زبان حماسی فردوسی و عرفان حافظانه در شعرهای آن مرحوم در کنار هم قابل مشاهده است. برای نمونه در غزل سیمرغ روشنایی از مجموعه قانون عشق می خوانیم:
از نیزه شب شکاف خورشید خون ریخته بر کلاف خورشید سیمرغ ستیغ روشنایی پرواز کند زقاف خورشید آهوی ستاره گشت سیراب از برکه ژرف و صاف خورشید بخوبی مشخص است که واژگانی چون نیزه ، شکاف ، سیمرغ ، ستیغ که از واژه های کاربردی شاهنامه است ، در غزلهای حماسی مردانی به زیبایی به کار گرفته شده اند». براتی پور در ادامه به تاثیرپذیری مردانی از شاعر بزرگ ایران زمین ، حافظ اشاره کرده و می گوید: «در غزلهای عرفانی مردانی نیز رگه هایی از اندیشه حافظ با چاشنی زبان حماسی فردوسی به چشم می خورد، ولی آنچه شعر مردانی را از شعر معاصران خود متمایز می سازد، علاوه بر زبان حماسی ، ترکیبات تازه از قبیل سپاه خون ، رسول خون ، محراب خونین ، صدای خون ، خطبه خون ، سمند سپیده ، سمند نور و... می باشد».
یکه تاز سال های غربت
مصطفی محدثی خراسانی ، سردبیر مجله شعر نیز با اشاره به سابقه شکل گیری شعر انقلاب که به سالهای پس از قیام پانزده خرداد باز می گردد، می گوید: «در غربت سالهای نخستین انقلاب ، حنجره هایی که بتوانند شکوه حماسه انقلاب را در شعر فریاد کنند و زمزمه های اولیه آن و بخصوص وجه مردمی آن را فریاد کنند، معدود بودند». وی با اشاره به این که شعر انقلاب در آن زمان هم به گستردن افق تازه در فرا روی حرکت کلی شعر معاصر و هم به پاسخ دادن به نیازهای فوری و گسترده آن روزهای پرالتهاب نیازمند بود، تاکید می کند: «در آن روزگار حنجره های توانمندی که بتوانند این جوشش و شور انقلابی و مضامین ملکوتی را در ذهن و زبانی شاعرانه بیان کنند، کم بودند و این چنین بود که سروده های آن سالها غالبا به سمت شعار می چرخید تا شعر». صاحب مجموعه های شعر «هزار مرتبه خورشید» و «شاعران پروازی »، نصرالله مردانی را در آن زمان یکه تاز و موج آفرین عرصه شعر انقلاب دانسته و معتقد است : «طنین شعر استاد مردانی دلنشین ترین صدایی بود که می توانست در آن سالهای غربت ، حنجره شعر انقلاب قلمداد شود. موج آفرینی های شعر مردانی بسیاری از جوانان مستعد و پرشور را تحت تاثیر شدید طنین حماسی خود قرار داد و منتقدان شعر انقلاب بسیاری از شکفتن ها در دهه اول انقلاب در میان نسل جوان را مرهون این تاثیرگذاری می دانند». محدثی خراسانی با اشاره به پایداری ذهن و زبان مردانی در این فضا و سخن گفتن او از این جلوه های قدسی انقلاب می گوید: «اگر چه در سالهای بعد بسیاری از جوانان سرشار از شور و هیجان انقلابی و بهره مند از توانمندی های شعری به میدان آمدند و با طلوع آنان دوران غربت شعر انقلاب به سرآمد، اما جایگاه و نقش مردانی و همانندان او در روند شعر این دو دهه همچنان بلند و ستودنی است».
مردانی ، نیمای غزل بود
خلیل عمرانی ، شاعر معاصر، نصرالله مردانی را استاد شاعران هم نسل خود می خواند و می افزاید: «نکته ای که بر آن تاکید دارم ، بازخوانی شعر مردانی از نگاه زبانشناختی است که وجه تمایز شعر او و دیگر شاعران همزمانش شد و پنجره ای از تازگی را برجوانترها گشود». عمرانی با اشاره به این که استاد مردانی قالب آفرینی نیما و شاگردان سپیدگوی او را نپسندید، می گوید: «اما او پیام رهایی بخش نیما را شنید و قالب های غزل ، مثنوی ، چارپاره ، دوبیتی و رباعی را بستر تحول گرایی خود قرار داد. مثل نیما به آفرینش ترکیب های تازه ، تصویرهای نو، تعبیرهای شگفت انگیز که محصول آمیختگی تغزل ، حماسه و گاهگداری اعتراض بود، دست زد و اندیشه خاصی را پی گرفت که مشحون از ولایت پذیری ناب بود». مدیر مرکز آفرینش های ادبی کانون پرورش فکری با اشاره به توانمندی مرحوم مردانی در ترکیب سازی ، ترکیب های ساخته شده از سوی این شاعر را برآمده از جریان مکاشفات ذوقی او می داند و می گوید: «براستی اگر مردانی که بیش از یک هزار ترکیب ، تصویر و تعبیر را به مجموعه زبان و ادبیات فارسی افزوده است ، اگر فقط صد ترکیب ، تعبیر و تصویر برخاسته از آنها را می آفرید، آیا جغرافیای خدمت او قابل اندازه گیری بود؟ آیا تا امروز آنچنان که شایسته است نام او برقلم منتقدان و شعر شناسان زمانه رفته است؟»
دهه شصت ، دهه مردانی
سیدضیائالدین شفیعی نیز با اشاره به سابقه شعر انقلاب و رویکرد مجدد بسیاری از اهالی ادبیات به قالب دیر آشنای غزل و ظهور مرحوم نصرالله مردانی به عنوان یک پدیده می گوید: «تازگی ترکیب ها و رنگ بندی متفاوت خیال در غزلهای زنده یاد مردانی ، آرام آرام فضایی تاثیرگذار پدید آورد که در هرکنگره و شب شعری مشتاقان بسیاری را به خود جلب می کرد و زمانی که آن آثار در مجموعه «قیام نور» منتشر شد، بسرعت چاپهای متعدد را پشت سرگذاشت و مورد اقبال واقع شد». این شاعر معاصر با تاکید براین که دهه 60، دهه غزلهایی است که با فضا، زبان و تصاویر غزلهای مردانی و تاثیر پذیرفتگان از او پدید آمد، می گوید: «این استیلا در اواخر همان دهه رنگ باخت و این افول زودرس متاثر از عوامل چندی است». صاحب مجموعه «سکوت آزاد است»، این افول را ناشی از این عوامل می داند: «تکرار خسته کننده کلماتی که روزی از فرط تازگی ، شاعران زیادی را به خود مجذوب کرده بودند نظیر خون ، خاک ، خورشید، خنجر و...؛ تکرار مضامین و تصاویری که در مرتبه های نخستین بسیار سحرانگیز می نمودند، نظیر در غلتیدن خورشید در خون ، به خاک افتادن آسمان و... ضعف عمومی حاصل آمده از تکرارها و پس زدگی ناشی از استفاده ناهنجار این شعرها در تمامی رسانه های موجود؛ کم کاری و اشتغال به امور اجرایی که با پایان یافتن جنگ تحمیلی رایج شده بود؛ تناسب نداشتن فضای شعرهای مذکور با اشتیاق تازه ای که جامعه و شاعران را احاطه کرده بود و در نهایت سربرآوردن شاعران جوان تر و ارائه شیوه های زبانی تازه تر و سبکهای ساختاری متناسب با زبان و نیازهای اجتماعی روز. شفیعی دهه 70را از لحاظ زبانی و مضمونی گستاخ تر از دهه پیشین ارزیابی می کند و می گوید: «شعر مرحوم مردانی در همپایی با جریان جدید موفق نبود و شعر او لاجرم بیرق پیشگامی را فرونهاد». شفیعی با اشاره به تلاشهای فرهنگی استاد مردانی ، بخصوص در عرصه ترغیب شاعران معاصر به سمت موضوع شعر عاشورایی تاکید می کند: «زندگی و شعرهای زنده یاد مردانی رودی بود که در دوره قابل توجهی شکوه آبشار را داشت و تماشا و دلبستن به آن علاقه مندان فراوانی را به خود مشغول کرد و زمانی نیز چون رودی آرام از کناره دشت چشم نواز شعر زمزمه کنان گذشت».